92/4/1
12:43 ع
هند مسیر طولانی را در جهت توسعه و پیشرفت پیموده و الگوی توسعه ای هند به عنوان یکی از الگوهای جالب توسعه جهان همواره مورد توجه بود و دانشمندان علم اقتصاد آن را مورد بررسی قرار داده اند. اما در کنار بازارهای پیشرفته مدرن امروزی هنوز هم بازارهای سنتی در کشور هفتاد و دو ملت وجود دارد. بازارهایی که بوی ادویه تازه و مخصوص هندی از هر سوی به مشام می رسد.
بازار سنتی استامبول
استانبول بازارها و مراکز خرید بسیاری داشت. معروف ترین این بازارها Grand Bazaar و Spice Bazaar است. با این وجود بازار سنتی استامبول برای بسیاری از ایرانی ها کاملا شناخته شده است و هرساله بسیاری از گردشگران ایرانی که به این شهر سفر می کنند بازدید از این بازار را هم در حتما در لیست کارهایشان قرار می دهند. این بازار مخصوص محصول خاصی نبوده و به اصطلاح از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن یافت می شود. با این وجود باید مراقب باشید که کالای اصل بخرید و مارک های تقلبی نصیبتان نشود.
بازار عربستان
بازار عربستان در شهرهای مکه و مدینه برای بسیاری از ایرانیها، جایی آشنا است. دهها هزار ایرانی هر سال به شوق دیدار کعبه رو به سوی جزیره العرب می نهند و در راه بازگشت از زیارت خانه خدا – چه حج تمتع باشد و چه عمره – به سنت ایرانیان و بنا به سلیقه و وسع خویش، سوغاتی می خرند. سوداگران عرب نیز از این خصلت ایرانیها بسیار خرسندند و از آن بهره ها می برند، به گونه ای که بسیاری از آنان در شهرهای مکه و مدینه نه تنها پول ایرانی را می شناسند و به کار می گیرند بلکه حتی، زبان فارسی را نیز به خوبی فراگرفته اند. شکل اداره این بازارها کاملا سنتی بوده و اگرچه شکل ظاهری برخی از آنها به تقلید از بازارهای غربی ساخته شده و معماری غربی دارد.
وامایک بازار کاملا متفاوت...
از نظر بین المللی آشپزی تایی مشهور است.تایی ها خوردن را دوست دارند. همانند سایر کشورهای جنوب شرق آسیا،ایستگاههای غذا در هر جایی از خیابانها،فروشگاهها و نمایشگاههای تایلند به چشم میخورد.
اما بازار های خیابانی فروش غذاهای تایی بسیار دیدنی است در این بازار ها همه جور جانوری کباب شده برای خوردن محیاست.
در این بازار ها که قدمت چندین ساله دارند انواع حشرات هم به صورت کباب شده بر روی چرخ دستی هادیده می شوند که بعضی مردم علاقه ی زیادی به خوردن آنها دارند.مانند:عقرب ،ملخ ،سوسک،مارمولک،هزارپا....
91/12/19
11:54 ع
91/12/15
12:55 ص
91/12/11
8:12 ع
فرگون زیباترین زن زمانه خویش بود و همسر ملک شاه . در مجلسی زنانه ، زنی از خاندان نزدیک همسرش گفت فرگون خانم ! شنیده ایم هیچ خدمتکار ایرانی به کاخ خویش راه نمی دهی ؟ بانوی اول ایران پاسخ داد : ایرانی خدمتکار نمی شناسم ! آن زن سماجت کرد و گفت : چطور ؟ اعتماد نمی کنید ؟ ! فرگون زیبا گفت : من نیازی به کمکدیگران ندارم هم نژادانم را هم برتر از آن می دانم که آنها را به خدمت بگیرم . زنان رومی و چینی و یونانی را هم که می بینید پیشکش سرزمین های دیگرند به پادشاه ایران و من تنها مواظب آنانم تا آسیب بیشتری بهآنها نرسد . زن دیگری می پرسد : مگر پیشتر چه آسیبی دیده اند ؟ فرگون زیبا می گوید دوری ! دوری از شهر و دیار شان ! این بزرگترین آسیب است . آن زن دست به گیسوی فرگون می کشد و می گوید حالا می فهمم برای چه همه تو را دوست دارند . به گفته دانای ایرانی (( ارد بزرگ )) : نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند .
91/10/24
8:55 ع
امام محمد باقر(ع ) نقل می فرماید:در میان بنی اسرائیل ، عابدی به نام جریح بود. او همواره در صومعه ای به عبادت می پرداخت .روزی مادرش نزد وی آمد و او را صدا زد، او چون مشغول عبادت بود به مادرش پاسخ نداد، مادر به خانه اش بازگشت . بار دیگر پس از ساعتی به صومعه آمد و جریح را صدا زد، باز جریح به مادر اعتنا نکرد. برای بار سوم باز مادر آمد و او را صدا زد و جوابی نشنید.از این رفتار فرزند دل مادر شکست و او را نفرین کرد.فردای همان روز، زن فاحشه ای که حامله بودنزد او آمد و همان جا درد زایمانش گرفت وبچه ای را به دنیا آورده و نزد جریح گذاشت و ادعا کرد که آن بچه فرزند نامشروع این عابد است .این موضوع شایع شد و سر زبان ها افتاد. مردم به یکدیگر می گفتند: کسی که مردم را اززنا نهی می کرد و سرزنش می نمود، اکنون خودش زنا کرده است .ماجرا به گوش شاه وقت رسید که عابد زنا کرده است . شاه فرمان اعدام عابد را صادر کرد. در آن هنگام که مردم برای اعدام عابد جمع شده بودند، مادرش آمد و وقتیاو را آن گونه رسوا دید، از شدت ناراحتی به صورت خود زد و گریه کرد.جریح به مادر رو کرد و گفت :- مادرم ساکت باش ! نفرین تو مرا به اینجا کشانده است ، و گرنه من بی گناه هستم .وقتی که مردم این سخن را از جریح شنیدند به عابد گفتند:- ما از تو نمی پذیریم ، مگر اینکه ثابت کنی این نسبتی که به تو می دهند دروغ است .عابد (که در این هنگام مادرش دیگر از او نارضایتی نداشت ) گفت :- طفلی را که به من نسبت می دهند، پیش من بیاورید!طفل را آوردند و او با زبان واضح گفت :- پدرم فلان چوپان است .به این ترتیب ، پس از رضایت مادر، خداوند آبروی از دست رفته عابد را بازگردانید، و تهمت هایی که مردم به جریح می زدند برطرف شد.پس از آن ، جریح سوگند یاد کرد که هیچ گاه مادر را از خود ناراضی نکند و همواره در خدمت او باشد.