سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آپلود عکس

صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

91/10/22
6:40 ع

آمده بودم تا همه حرفم را بزنم. آخر فشارهای زندگی مرا زیر دست و پایش له کرده بود. نشستم درست روبه‌رویش. چقدر محو زیبایی صورتش بودم. همیشه تمیز و آراسته بود. آمدم لب باز کنم، فرمود: من در حال خارج شدن از خانه بودم، مرا همراهی کن. به گزارش شفقنا، مریم جهانگشته در مطلبی که در روزنامه رسالت منتشر کرده به بیان داستان های کوتاهی از امام رضا(ع) پرداخته و آورده است: برای ملاقات بزرگانی راهی شده ام. پیش رفت و من به دنبال او. در بین راه وقت نماز رسید. مسیر را تغییر داد کنار صخره ای و گفت: ای ابراهیم! اذان بگو. مانده بودم چه کنم. گفتم: اصحاب و دوستان باید به ما ملحق شوند، بعد نماز را به جماعت اقامه کنیم. حضرت فرمود: هیچ گاه نماز اول وقت را به تأخیر نینداز، مگر اینکه عذری موجه داشته باشی. دیگر همه حواسم شده بود نماز در محضر پسر رسول خدا (ص). می‌ دانستم بی شک که این برخورد برایم حکایت از درسی عبرت آموز خواهد داشت. خیلی زود مشکلم را چاره کرد گنجی که تا همیشه دست نیافتنی بود. بحار الانوار، جلد 49، صفحه 49 ‏ * خلافت صدایش را صاف کرد، بلند گفت: من در آل علی و عباس هر چه گشتم شایستهتر از علی بن موسی کسی را برای خلافت ندیدم. همه گوش می‌ دادند و سر توی سر هم پچ پچ می‌ کردند. مأمون دوباره با صدای بلند گفت من خودم را از خلافت عزل می‌ کنم تا اباالحسن علی بن موسی الرضا به جای من بر تخت بنشیند. این جزئی از برنامه اش بود تا خودی نشان دهد. امام فرمود: اگر خدا این خلافت را به تو داده پس حق بخشیدنش را نداری، اگر هم خدا نداده پس اصلاً خلافت مال تو نیست تا اختیار بخشیدن یا نبخشیدنش به دیگران را داشته باشی. همه سکوت کرده بودند. حالا مأمون مثل همیشه سرش را پایین انداخته بود و فقط نگاه های ریز و موشکافانه جمعیت او را می‌ پایید. عیون اخبار الرضا (ع)، جلد 2، صفحه 149 ‏ * شرمساری ترس همه وجودش را فرا گرفته بود و در عین ناباوری سرخ شده بود. من هم از او متعجب تر، امام را نگاه می‌ کردم. باید به آرامش او هنگام شرفیابی به محضر امام شک می‌ کردم و با دقت او را وارسی می‌کردم. مرد تا لب باز کرد سئوالش را بپرسد، امام فرمود: جواب سئوالت شرط دارد، اگر برایت قانع کننده بود چاقویی را که در آستین لباست مخفی کرده ای کنار بگذار. ‏مرد حرف های امام را خوب به گوش سپرد. وقتی که امام فرمود من خلافت را قبول کردم چون تنها جانشین پیامبرم! آیا کفر اینها بدتر است یا کفر پادشاه مصر و درباریانش به یوسف؟ سرش را از شرمپایین انداخت. آقای من! حق با شماست.شهادت می‌ دهم که تو پسر پیامبرو خلیفه شایسته ای. بحار الانوار، جلد 49، صفحه 56 ‏ * سنت نبوی مأمون روی تخت جابه جا شد. صدایش در امارت پیچید. لرزه بر تن همه افتاد. بر گردانیدش، گفتم برگردانیدش. این را گفت و زیر لب ناسزا گفت. خبر آوردند امام رضا (ع) پا برهنه آمده و همه مانند او به دنبالش راهی شدند و مدام الله اکبر، همه فضا را آکنده بود و جمعیت بیشتر و بیشتر می‌ شد. آخر امام گفتهبود من به شیوه خودم نماز عید فطر را اقامه می‌ کنم مثل محمد (ص) مثل علی (ع).‏ مأمون حالا برایش روشن شده بود سنت محمد و علی یعنی همین. ‏بحار الانوار، جلد 49، صفحه 135 ‏ * رنجش باید دلش را به دست می آوردم. چه حرف بدی زدم، حضرت را ناراحت کردم و رنجاندم. خداوند از گناهانم نمی گذرد، باید زبان به دندان می گرفتم. گوشها را به کلام امام تیز کردم که می فرمود: خدای ما یکی است و پدرو مادرمان هم یکی، اجر و ثواب هم کهبه اعمال خوب و درست است. یکی نبود به من بگوید، آخر مرد حسابی چراپیشنهاد دادی که سفره خدمتکاران از سفره امام جدا باشد؟ آن هم امامی رئوف. ‏کافی، ج 8، ص 230 * مکر مأمون با حالت افسرده، دکمه های لباس خود را باز کرد و در جایگاهش نشست. اعلام سوگواری وعزا کرد. بعد با پای برهنه به سوی اتاق حضرت حرکت کرد تا جریانی را که خودش طراحی کرده بود، ببیند. وارد شد. با لرزشیکه اندامش را فرا گرفته بود، از اتاقش بیرون آمد و گفت: چه کسی در محراب مشغول نماز و دعاست؟ بروید مطمئن شوید. خبر به او رسید که امام رضا (ع) در حال نیایش است. دیوانه وارعربده کشید همچنان که می اندیشید غلامانی که اجیر کرده بود، حضرت را با شمشیرهای برهنه تکه تکه نکردهاند. نمایشی که باید اجرا می کرد نافرجام ماند. مأمون دیوانه وار خودش را به این در و آن در می زد. امام در پاسخ آنان که علت این جریان را جویا شدند، فرمود: حیله و مکر آنها نسبت به ما کارساز نخواهد بود تا زمانی که اجل ومهلت الهی فرا رسد. ‏ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص 214، حکایت 22 * سائل خراسانی دستشان را از لای در دراز کردند. متعجباز کار حضرت گفتم: چرا این گونه این مرد خراسانی را کمک می کنید؟ سکه های طلا در دستان پینه بسته مرد، خودنمایی می کرد. حضرت فرمود: بگیر و برو. دوباره سئوال کردم چرا؟ مگر خوش نداشتید او را ببینید، مگر خطاکار بود، چه گناهی از او سر زده بود که دوست نداشتید چشم در چشمانش بیندازید؟ حضرت با طمانینه نگاهم کرد و آرامتر فرمود: «نه! اگر آن مرد درمانده مرا می دید به خاطر کمک من به خودش خجالت زده می شد.» چقدر ساده بودم، چه پرسش خامی! از خودم شرمنده شدم، سرم را پایین انداخته و فقط سکوت کردم. کافی، ج 4، ص 24 * حجت خدا اباصلت جوابش را گرفت و مانند همیشه شگفت زده در محضر مبارک امام (ع) درس می گرفت. خودم شنیدم که در مناظره با دانشمندان و بزرگان ادیان چه طور با هر کس مثل خودش حرف زدو گویش هر کس را می دانست. این همه علم و حلم، همه را مبهوت کرده و به فکر فرو برده بود. اباصلت یادداشتمی کرد و امام می فرمود: ای اباصلت! من حجت و راهنمای خدا بین بندگان او هستم. چه طور می شود کسی حجت خدا بین آفریدگانش باشد اما زبان آنان را نداند؟!‏ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 362


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر
دسته بندی موضوعی
 
صفحات اختصاصی
 
حکایت از زندگی امام رضا (ع) اس ام اس عاشقانه کودک و خدا معبد شیوا داستان جالب دختر جن زده داستان سید و جن زندگی نامه حضرت هود(ع) amamam کاش حرف دلمو میزدم دختر و پیرمرد عروسک بافتنی حتمآ حتمآ بخونید خیلی قشنگه 11درس جالب در زندگی درقالب داستان قسمت اول 11درس در زندگی درقالب داستان قسمت دوم 11درس جالب در زندگی در قالب داستان قسمت سوم 11درس جالب در زندگی در قالب داستان قسمت چهارم(آخر) احضار روح با نعبکی فرگون نرم افزار مذهبی فوق العاده زیبا و کارامد اوقات شرع در این پست از سایت Apktops قصد معرفی یکی از کاملتر دانلود مارکت رایگان Aptoide گنجینه ای از نرم افزار دانلود یکی از قوی ترین نرم افزار پنهان سازی عکس ها دانلود نرم افزار مخفی سازی عکس ها و فیلم های مورد انلود نرم افزار فوق العاده اس ام اس طلایی برای آند دانلود نسخه کاملا آفلاین از نرم افزار مترجم گوگل ب دانلود نرم افزار فوق العاده ویجت هواشناسی آندروید دانلود بازی تهرون 2 با شخصیت محبوب کلاه قرمزی برای این خانه در یکی از شهرهای سوئیس واقع شده است جودو مبارزه جودو با کیوکوشین نیمباز س ام اس زیبا اس ام اس نیمه شب اعداد و ارقام جذاب جذاب‌ترین منتخبی از عکس های معروف و دیدنی عـجیب ترین میـوه هـای جهـا معماری جهان شاهکارهای معماری در سراسر دنیا هر یک داستان‌ها برا دوربیـن مخفـی های جالـب و عجیـب
لوگوی دوستان
 
دوستان
 

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ